unavailable
unavailable
با فروپاشی اتحاد شوروی، جمهوریهای استقلالیافته از آن، ریشة مشکلات اقتصادی خود را در بهکارگیری سیاستهای اقتصادی کمونیستی در زمان اتحاد شوروی دانستند و بهسوی نظام بازار آزاد حرکت کردند. حرکت این کشورها در دوران گذار اقتصادی بهصورت طبیعی با فرایند جهانیشدن در ارتباط است. با توجه به جهانیشدن اقتصاد که در ارتباط کامل با کنشگران اقتصادی بینالمللی است، کشورهایی که ظرفیت جذب این کنشگران را داشته باشند، میتوانند از این فرایند بیشترین استفاده را ببرند. در این نوشتار تأثیر شاخصهای سرمایهگذاری مستقیم خارجی، تجارت خارجی و وجوه کارگری بر شاخصهای توسعة اجتماعی - اقتصادی در جمهوری قزاقستان بررسی میشود. با بررسی آمارهای کمی و کیفی این کشور بر موفقبودن قزاقستان در جذب بهتر شاخصهای جهانیشدن نسبت به کشورهای دیگر آسیای مرکزی و تأثیر بیشتر این شاخصها بر توسعة اجتماعی- اقتصادی آن تأیید شده است. قزاقستان با تلاش بیشتر در آزادسازیهای اقتصادی، توسعة اقتصادی – اجتماعی بیشتری را تجربه کرده است.
در بیست و پنج سال گذشته دولت روسیه بهشکل بسیار گستردهای با پدیدة فساد روبهرو بوده است و باوجود تمام تلاشهایی که در راستای مقابله با آن انجام داده، نتوانسته است این پدیده را کنترل کند. در سال 2013 این کشور در میان کشورهای درگیر با این پدیده که توسط سازمان شفافیت بینالملل مورد مطالعه قرار گرفتهاند، دارای رتبۀ 127 از 177 است. در این نوشتار تلاش شده است تا به بررسی نقش الیگارشی دولتی در پایداری فساد اداری در این کشور پرداخته شود. پرسش اصلی این نوشتار آن است که دلیل ناکارامدی برنامههای دولت روسیه در مبارزه با فساد اداری چیست و فرضیۀ آن، قدرتمندی الیگارشی دولتی را بهعنوان مانع مهم اثربخشی برنامههای ضد فساد دولت مطرح میکند. برای بررسی این فرضیه تلاش بر این بوده است تا با ارائة یک مدل تحلیلی، تأثیر قدرتمندی الیگارشی دولتی بر میزان فساد و ناکارامدی برنامههای ضدفساد دولت روسیه بررسی شود.
رویکارآمدن پوتین سبب توجه دوبارة روسیه به منطقۀ خاورمیانه و شمال آفریقا بهویژه کشورهایی (مصر، عراق، سوریه، فلسطین و یمن) که در گذشته حوزة نفوذ اتحاد شوروی بودند، شد. علت توجه جدی روسیه به خاورمیانه در دورة جدید چیست؟ بهنظر میرسد که تلاش روسیه برای حضور در این منطقة راهبردی، بهدلیل ضرورتهایی مانند احیای نقش روسیه بهعنوان یک ابرقدرت قادر به رقابت با آمریکا با هدف حضور دائمی و ایفای نقش تثبیتشده در تحولات منطقه، فروش سلاح و دستافزارهای نظامی به کشورهای منطقه، ترس از گسترش تروریسم و افراطیگری از خاورمیانه و شمال آفریقا به مناطق مسلماننشین جنوب این کشور درصورت غفلت از این منطقه و درنهایت تجارت کالاها و خدمات با این کشورها بود. به همین دلیل است که روسیه تلاش کرد تا افزون بر گسترش روابط با ترکیه، ایران و عربستان سعودی، در کشورهایی همچون مصر، یمن، عراق، سوریه، فلسطین و اسراییل بهعنوان حوزة نفوذ حاضر شود. هدف این نوشتار بررسی سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا در دورة پوتین با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی است.
منطقة آسیای مرکزی و قفقاز در طول تاریخ، مبدأ تحولات مهمی در سطح منطقهای و جهانی بوده است. نظریههای مهم ژئوپلیتیکی در قرون 20 و 21 همگی به این منطقه توجه خاصی داشتهاند. جایگاه ویژة ژئوپلیتیکی این منطقه سبب ظهور چالشهایی برای ساکنان آن و حتی کشورهای همسایۀ آن شده است. این چالشها را میتوان در زیر عنوان عوامل واگرایی این منطقه به حساب آورد. در این راستا، این نوشتار تلاش کرده است تا به بررسی شاخصهای شکلدهنده به این ژئوپلیتیک شکننده و واگرا بپردازد. این نوشتار که به شیوة تحلیلی- توصیفی نگاشته شده است، به این پرسش اساسی پاسخ میدهد که چه عوامل ژئوپلیتیکی و چگونه مانع شکلگیری همگرایی در منطقة آسیای مرکزی و قفقاز شده است؟ بهنظر میرسد که عوامل ژئوپلیتیکی مانند موقعیت محصور و نداشتن دسترسی، قرارگیری در منطقة حاشیه و تقابل منافع، هویت و ایدئولوژیها سبب شکنندگی در روند ثبات و روابط متقابل نزدیک در منطقه شده و از اینرو، مانع شکلگیری همگرایی در منطقة آسیای مرکزی و قفقاز شده است.
سقوط اتحاد شوروی سبب ایجاد خلأ قدرت در موازنۀ بین نیروهای موجود در قلمروی این امپراتوری و درکل اروپا شد که این جریان سبب بروز جنگهای متعدد شد. رویدادهایی چون جنگهای فروپاشی یوگسلاوی و جنگ قرهباغ متأثر از سقوط این کشور بود که سبب نگرانی جامعة بینالملل شد. جنگ قرهباغ بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان که از سالهای پایانی عمر اتحاد شوروی - درحالی که حاکمیت این کشور هنوز برقرار بود- شروع شده بود، بعد از سقوط آن به اوج خود رسید. این جنگ سببشد که سازمان امنیت و همکاری به مناقشه وارد شود. بنابراین هدف اصلی نویسندگان پاسخ به این پرسش است که چه عواملی سبب شده است تا سازمان نتواند در حل مناقشه موفق عمل کند؟ بر این اساس فرضیة نوشتار عبارت است از: «انتقال رقابت ابرقدرتها از سازمان ملل به درون سازمان امنیت، سبب عملکرد نامطلوب سازمان در بحران قرهباغ شده است». در این نوشتار نویسندگان از روش توصیفی- تحلیلی براساس نظریة امنیت جمعی استفاده کردهاند. یافتهها نشان میدهد که سازمان در رسیدن به هدف خود شکست خورده و بعد از گذشت بیست سال نتوانسته است تا مناقشه را خاتمه دهد. شکست سازمان سبب تداوم وضعیت «نه صلح، نه جنگ» در قرهباغ شده است.
این نوشتار درپی بررسی تغییر گفتمان امنیتی در ترکیه در فرایند پیوستن این کشور به اتحادیة اروپا است. بهنظر میرسد که اروپاییشدن ترکیه از مهمترین عوامل تغییر گفتمان امنیتی در ترکیه بوده است. در ترکیه زبان سیاسی و امنیتی رایج تغییر یافته است و در این کشور شاهد بروز قراردادهای اجتماعی و سیاسی جدیدی هستیم که بهنوعی فرآیند عادیسازی را بهدنبال داشته است. فرایند امنیتیزدایی ترکیه همراه عوامل دیگر، بیشتر نتیجة فرایند پیوستن این کشور به اتحادیة اروپا و رویدادهای همزمانی، چون تحول در چشمانداز سیاسی و انطباق با هنجارهای اتحادیة اروپا بوده است. درواقع درون این فرآیند امنیتیزدایی بوده است که مسائل بهصورت رسمی امنیتی شده و بهعنوان مسائل عادی نگریسته شدهاند. برای آزمون این فرضیه، نویسندگان با بهرهگیری از ادبیات اروپاییشدن تلاش میکنند تا ضمن مقایسة گفتمان امنیتی ترکیه پیش و بعد از آغاز هزارة جدید، عادیسازی «مسئلة ارمنی» و روابط ترکیه با ارمنستان را در چارچوب این تغییر گفتمانی مورد ارزیابی قرار دهند.
مفهوم «امنیت انرژی» در سالهای اخیر به یکی از مفاهیم مهم و بحثبرانگیز در روابط بینالملل و اقتصاد انرژی تبدیل شده است. ادبیات این مفهوم بیشتر در اروپا توسعه یافته است؛ زیرا کشورهای اروپایی بخش مهم نیازهای انرژی خود را از راه واردات تأمین میکنند. از این جهت روسیه که یکی از مهمترین تأمینکنندگان انرژی اتحادیة اروپا بهشمار میرود، از اهرم انرژی برای نزدیکی بیشتر به اروپا استفاده میکند. در این راستا یکی از هدفهای مهم اتحادیة اروپا، کاهش وابستگی به روسیه در زمینة انرژی و یافتن مسیرهای جایگزین است که تاکنون این تلاشهای اروپا نتوانسته موفقیت چندانی به همراه داشته باشد. سؤال اصلی که در این نوشتار میتوان مطرح کرد این است که روابط روسیه با کشورهای اروپایی با چه فرصتهایی روبهرو است. فرضیة اصلی ما این است که راهبرد انرژی روسیه همواره در این جهت بوده که روسیه را بهعنوان یک امپراتوری نفتی که میتواند نقشی ژئوپلیتیک در عرصة انرژی ایفا کند، مطرح کنند و تلاش میکند تا از منابع انرژی روسیه و نیز انحصار خطوط لوله، جهت تأمین منافع خود در منطقة اوراسیا و بهویژه در روابط با اتحادیة اروپا برای وابستگی بیشتر بهخود استفاده کند.
اوکراین در اوت 1991 پس از فروپاشی اتحاد شوروی به استقلال رسید و تا امروز فراز و نشیبهای بسیاری را در طول سالهای استقلال خود تجربه کرده است. در سال 2014، بار دیگر اوکراین صحنة درگیریهای بسیاری بوده است. بسیاری ناظران علت و ریشة این تنشها را مسائل داخلی و بافت قومیتی این کشور میدانند. برخی دیگر اوکراین را صحنة رویارویی قدرتهای فرامنطقهای مانند ایالات متحدة آمریکا و اتحادیة اروپا با روسیه میدانند. حتی در برخی موارد از این درگیریها به «جنگ سرد نوین» تعبیر میشود. این نوشتار در تلاش است تا به این سؤال اصلی پاسخ دهد که بهصورت کلی، بحران اوکراین چه تأثیری بر روابط ایالات متحده و روسیه دارد؟ فرضیة این نوشتار این است که این بحران ضمن تشدید تنشها میان دو کشور در کوتاهمدت و میانمدت، تأثیری بنیادین و عمیق بر ماهیت روابط دو کشور نخواهد داشت؛ زیرا ملاحظات ژئوپلیتیکی و همچنین ژئواکونومیک در این منطقه بهگونهای است که قدرتهای بزرگ را از درگیریهای جدی باز میدارد.
unavailable